- پر لاف
- که لاف بسیار زند لاف زن لافی متصلف صلف. آنکه بسیار لاف زند
معنی پر لاف - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گونه ای مرغابی که از مرغابیهای معمولی کوچکتر است
آنکه لاف بسیار بزند، لاف زن
که خار بسیار دارد
پر چانه روده دراز بسیار گفت گفت برو ای مرد بسیار گفت پرگوی بسیار گوی روده دراز پر نفس: آدم پرچانه ایست
ستمکار
پر آسیب پر پتیار پر آستانک
درختی که بار بسیار دارد پر میوه پر ثمر مقابل کم بار، که شار و غش بسیار دارد (زر و سیم و غیره)
چیزی که پر از باد است دمیده متورم نفخ کرده توپ پر باد، متکبر مغرور پر ادعا: کله پرباد، پر از خودستایی
به وارون
به وارون
پرثمر، غنی
برعکس، مخالف چیزی
ناساز باژ گونه باژ گونه وارونه ی
صاحب حسن عهد بسیار دارای وفا
پر نخوت پر فیریدگی پر بطر پر غمزه
پر آتش
تلخناک پر دردسر که ملال و گرفتگی بسیار آرد که بسیار بستوه آرد
پر چین پر شکن پر شکن ترنجیده
پر تنک پر تازگی، رنگارنگ پر از لطیفه، رنگارنگ، زیبا
سنسکرینت کوشیدن، خور خیز (طلوع آفتاب)
پر تاغ واژه پارسی است گونه ای از جامه
پر تاس نام شهری است، جامه ای که از پوست روباه پر تاسی دوزند نام شهریست، جامه ای که از پوست روباه پرطاسی دوزند نوعی از پوستین روباه که از ملک پرطاس خیزد
پر از شکاف شکافته در چند جای
آنچه باعث دل تنگی و رنج و اندوه بسیار شود
ستمگر، ظالم، بیدادگر، جبّار، ستمکار، گرداس، جائر، ستم کیش، ظلم پیشه، جفا پیشه، جان آزار، جایر، جفاجو، جفاگر، جفا کار، دژآگاه، مردم گزا، پر جور، استمگر
برعکس، ضد
Contrarily
Chatty, Talkative
наоборот
заросший
болтливый , разговорчивый
im Gegensatz
krautig